بررسی رابطه ی انضباط با تعلیم و تربیت از دیدگاه میشل فوکو و امیل دورکیم

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 144

فایل این مقاله در 16 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_JRPE-3-35_007

تاریخ نمایه سازی: 30 مرداد 1401

چکیده مقاله:

در فرآیند تعلیم و تربیت هزاران نکته باریکتر از مو وجود دارد و یکی از آنها رابطه انضباط در تعلیم و تربیت است. عدم درک صحیح افراد از انضباط در فرآیند تعلیم و تربیت نه تنها موجب کژی در اندیشه می شود، بلکه نارسایی در عمل تعلیم و تربیت را به دنبال دارد. با توجه به اهمیت متغیر انضباط در فرآیند تعلیم و تربیت، در این تحقیق به بررسی رابطه انضباط از دیدگاه دورکیم و فوکو پرداخته میشود. نظرات هر یک در مورد انضباط و وجوه اشتراک و افتراق هرکدام درباره این متغیر بیان می گردد. پرسش اساسی این است که با توجه به آرای این دو متفکر بزرگ و تاکید آنها بر این مفهوم، اعمال کدام یک بر دیگری تقدم دارد و نسبت این متغیر با تعلیم و تربیت باید چگونه باشد؟ با استفاده از روش تحلیل محتوا، به عنوان یکی از روش های پژوهش استنادی، با رویکرد تطبیقی ضمن بررسی اسناد مکتوب، به تحلیل آرا، مفاهیم و مقایسه آنها و برقراری ارتباط مفهومی برای پاسخگویی به سوال های پژوهش پرداخته شده است. هدف دورکیم از مطرح کردن آموزش و پرورش کسب یکپارچگی و نظم است که این امر خود در هر جامعه ای و با توجه به ساختارهای حاکم بر آن متفاوت است. دورکیم وجود انضباط در فرآیند تعلیم و تربیت را مهم دانسته و آن را وسیله ای درجهت رسیدن به هدف (اجتماعی شدن) تلقی میکند. درواقع تعریف او از تربیت (آموزش و پرورش) از منظر کارکردگرایی صورت گرفته است. کارکردگرایی با برتر تلقی نمودن جامعه نسبت به انسان، انسانیت بدون جامعه را منتفی دانسته و مدعی است انسان تابع و مقهور محیط و ساختارهای اجتماعی و محصول توامان اجتماعی شدن و همکاری است. دورکیم انسان را دارای اراده آزاد نمی دانست و او را تحت تاثیر رابطه دیالکتیکی خود با جامعه در نظر میگرفت. اما از طرف دیگر، از نظرات و گفته های میشل فوکو به ویژه در باب نظم، انضباط و اخلاق چنین استنباط می گردد که وی به طور کلی مخالف هرگونه نظام سازی و نظریه پردازی است و ارائه نظریه را به منزله صدور حکم می داند که این به معنی ایجاد سلطه و انحصار خواهد بود. در نتیجه عملا مخالف نظم و انضباط، تربیت اخلاقی به شکل آموزشی و برنامه ای است و معتقد است که این خود فرد است که در یک موقعیت کاملا آزاد و غیر انحصاری و با توجه به علاقه و تمایلش اقدام به انجام فعل اخلاقی می نماید و در یک ارتباط درونی و عقلانی به تربیت نفس همت می گمارد.

نویسندگان

آرش ابراهیم زاده

کارشناسی ارشد علوم تربیتی گرایش آموزش و پرورش دبستانی. دانشگاه علامه طباطبایی (ره)، ایران

محمدعلی محجرخیری

کارشناسی ارشد علوم تربیتی گرایش تاریخ و فلسفه ی آموزش و پرورش. دانشگاه مازندران (بابلسر)، ایران

خدیجه زابلی

کارشناسی زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه فرهنگیان پردیس دکتر علی شریعتی ساری. ایران